نحن اقرب علیک من حبل الورید
مگر نه اینکه گفته اند ما زنده ایم به رگ گردن؟ و مگر نه اینکه نشانه داده اند "نحن اقرب علیک من حبل الورید" که به ما از رگ گردن نزدیکترند؟ پس جز این نیست که ما زنده تریم از رگ گردن به آنها، نبودشان، نبودمان را رقم می زند و حضورشان بودنمان را.
و کربلا مگر مایه ی حیات نیست؟ و غیر از این نیست که نبودنش جز مرگ برای مان سرنوشتی نخواهد نگاشت. خودشان گفته اند ما بدون گریه بر سید الشهدا زنده نمی مانیم۱؟
پس ما از رگ گردن به کربلا محتاج تریم برای بودن و اگر کمی تامل کنیم کربلا را از رگ گردن به خودن نزدیک تر می بینیم و کربلا همان است که بودنمان به بدونش و نبودنمان به نبودنش وابسته است. پس کربلا نزدیک است، نزدیک تر از رگ گردن "اقرب علیک من حبل الورید" ما و هر آنچه در سپاه حسین در کربلا رخ دهد سبب زندگی است و بس و رخ ندادن کربلا موجب مرگ است، مرگ روح در دنیا.
پی نوشت:۱-شیخ جعفر مجتهدی

تلظی یعنی آنقدر بی حس و بی جان و بی رمق است که فقط و فقط گاهی دهان باز و بسته می کند.