امروز اربعین است
چهل روز از بزرگترین قیام تاریخ بر علیه کفر می گذرد. امروز اربعین است، اربعین مولایی که در اوج مظلومیت تنها ماند و هنوز هم تنهاست، گویا حق همیشه در اوج مظلومیت و تنها بودن است و ما با همه ی دانستنمان در این زمان باز هم آنگونه که شایسته است عزادار نمی شویم در این مصیبت، تنها اندیشه ی خون دل مهدی فاطمه است که گاهی خون می کند اشک دیده ی مان را و گریستن در رفتن عزیزی بهانه ای برای گوشه ای از بلا دیدن.
وجود ما توان شنیدن حقیقت کربلا را ندارد، و هر آنچه می شنویم قطره ای است از دریا، قطره ای که از عدم شناخت بعضی رنگ و لعاب می گیرد برای جانگداز شدن، اما چه فایده اینها همه رنگ است و به باریدن بارانی پاک می شود. باران را توان در کمرنگ کردن حقیقت کربلا نیست، وقتی زینب باران رحمت شد بر این خلق برای کربلا دیدن، چگونه ابر که به نسیمی بار سفر می بندد با باریدن خود کمرنگ کند رحمت نازل شده از سوی زینب را؟ کربلا آنگونه که از زینب شنیده شد کربلا بود، نه آنگونه که ما فکر می کنیم، بلای کربلا با چشم سجاد دیدن داشت نه با توان ما، باران کربلا از چشم حسین بارید، نه چشم پر گناه ما و انتقام این بلا در دستان کسی نیست جز حضرت فاطمه، نه مختار.
ای منتقم خون حسین چرا با آمدنت احیا نمی کنی دین جدت را؟ شما که خوب می دانید مرهم مختار، چشم زخم دیده ی ما را التیام نداد، پس چرا به ندای یا اهل العالم، عالمی را از این همه پوچی رهایی نمی بخشی؟

تلظی یعنی آنقدر بی حس و بی جان و بی رمق است که فقط و فقط گاهی دهان باز و بسته می کند.