خاطرات من از امر به معروف و نهی از منکر(10)
توی مینی بوس های بین شهری نشسته بود...
یک دختر با وضع نامناسب سوار ماشین شد، نشست روی صندلی جلو، یه نگاه توی آینه انداخت و تصویر بقیه مسافرها را دید، چشمش به چشم خانم محجبه ی داخل ماشین افتاد، سرش را انداخت پایین، عینک آفتابی را از روی مقنعه اش برداشت و مقنعه ی تا وسط سرش را کشید جلو...
آدم باید حضورش هم امر به معروف و نهی از منکر کند...
حتی تصویر توی آینه اش...
+ نوشته شده در ساعت توسط رباب
|
تلظی یعنی آنقدر بی حس و بی جان و بی رمق است که فقط و فقط گاهی دهان باز و بسته می کند.